الهی به امید خودت ...
سلام ؛ دیروز تولدم بود ، میخواستم بیام در این رابطه پست بذارم که فرصت نشد
اما در عوض الان پست ویژه ی تولدمو میذارم
اولش همه شکل هم هستیم
کوچولو و کچل
حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است
با اولین گریه بازی شروع میشه
هی بزرگ می شیم
بزرگ و بزرگتر
اونقدر بزرگ که یادمون میره
یه روز کوچولو بودیم
دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست
حتی صداهامون
گاهی با هم می خندیم
گاهی به هم !!!
اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده
واسه بردن بازی
روی نیمه ی دوم نمی شه خیلی حساب کرد
گاهی باید برای بردن بازی
بین دو نیمه
دوباره متولد شد !!!
یک سال دیگه گذشت
یکی میگه یک سال دیگه بیهوده گذشت
یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگه تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شدم
یکی هم اصلا براش مهم نیست و هیچی نمیگه.
منم یک سال بزرگتر شدم ... یکسالی که نمی دونم توش واقعا تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...
نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می خواستم باشم نبودم....ولی یکسال بزرگتر شدم...اونم خیلی سریع ...
یک سال دیگه گذشت ... باید صفحه ی سفید دیگه ای رو که پیش روی من گذاشتند پر کنم . خدا کنه سال رو سفید باشم و صفحهام رو کم غلط تحویل بدم . الهی آمین ...
خدایا امسال موقع فوت کردن شمع ها دلم مماو بود از دغدغه ... دغدغه هایی که فقط تو دلم از تو خواستم که حلشون کنی ... به برکت این روزها خودت استجابتشون کن .
از همه ی عزیزانی که به هر طریقی تولدمو تبریک گفتن و منو حسابی غافلگیر کردن یه دنیا ممنون